خداحافظ پاییز

ساخت وبلاگ

یلدای انتظار

سی ام آذر  ۱۳۹۸

 

یک قاچ سبز و سرخ، یک تکه از انار

یلدای پرامید، دلهای بی قرار

فردا خدا کند، این گفته بشنویم:

دیگرتمام شد، یلدای انتظار

 

 

 

بد تا نکن

بیست و نهم آذر  ۱۳۹۸

 

"با من چرا این گونه بد تا کردی ای دل

در خود چرا این قدر، غم جا کردی ای دل"*

یارت کنارت بود و تو چیزی نگفتی

بی خود فقط امروز و فردا کردی ای دل

جای دلِ ای دل، دل دل و شرم و حیایت

بیچاره ات کرد و فغانها کردی ای دل

در خلوت خود در غزلهای شبانه

مشت مرا و خویش را وا کردی ای دل

من را میان شعرهای عاشقانه

در شهر عاقل، زار و رسوا کردی ای دل

با این همه احسنت! در دنیای پر غم

زیباترین را، خوب پیدا کردی ای دل

من سالها درگیر حل غصه بودم

با عشق حل این معما کردی ای دل

دیوانه ی عاشق، دل غمگین ولیکم

با من، من دلداده، بد تا کردی ای دل

*محمدعلی سلیمانی مقدم

 

 

 

کوره ی خاموش

بیست و ششم آذر  ۱۳۹۸

 

"کوره ی آتشفشانِ سرد و خاموش توام

چند وقتی هست بدجوری فراموش توام"*

یخ زده قلبم قسم بر گرمی لبهای تو

سالها در حسرت گرمی آغوش توام

چشمهایم گرچه پر باران تر است از ابرها

از برای گریه ها در حسرت دوش توام

جان من! بانوی رویاهای من! من را ببین

مثل سایه زیر پاهایت، سیه پوش توام

زیر پاهای تو، نه! نزدیک تر، از زیر پات

همسفر با شعرهای خویش در گوش توام

زیر گوش تو، ولی دور از توام، از دورها

می کنم گاهی نگاهت، باز مدهوش توام

شاعرم، مملوم از فریادها و ساکتم

کوره ی آتشفشانِ سرد و خاموش توام

*هیلدا احمدزاده

 

 

 

بی خبر

بیست و سوم آذر  ۱۳۹۸

 

"هست از اوضاع ایران بی خبر

هست از مردم «حسن خان» بی‌خبر"*

از میان خودرو آمارش دقیق...

هست اما هست از نان بی خبر

صبح جمعه می شود بنزین گران

هست تا یکشنبه ایشان بی خبر

گفت آقایی خبر دارد حسن

گفت هستم من به قرآن بی خبر

گفت پیغمبر نباشد یک زمان

از گدایان یک مسلمان بی خبر

با وجود این جناب شیخ ما

هست مثل طفلی الان بی خبر

روح روحانی او محو خداست

هست از این خلق حیران بی خبر

مست از برجام ، جامی می زند

مش حسن، از چشم کیهان بی خبر

صبح هم مشتی حسین خان می زند

بر حسن صدگونه بهتان بی خبر

الغرض مشتی حسن، مشتی حسین

هست از اوضاع ایران بی خبر

*سعید مسگرپور

 

 

 

دل شکسته

بیست و سوم آذر  ۱۳۹۸

 

"بس که در حنجره ام ،  عقده ی فریاد شکست

ناگهان  حوصله از دست  دل افتاد ، شکست"*

از غم عشق، دلم نعره زد و طوفان شد

کاج پیر از غم این آدم ناشاد شکست

گفتم از قصه ی پر غصه ی شیرین دهنی

ناگهان شیشه ای در سینه ی فرهاد شکست

شعر من مثل خودم غم زده و بارانی ست

هرکسی خواند، بشر یا که پری زاد... شکست

یک نفر این خبر از من ببرد جانب او

قلب ویرانه ی من، خانه ات آباد! شکست

باد می آمد و بوی سر زلفش می داد

پشت صد سرو از این رایحه ی باد شکست

مرغکی بودم و غم در پی صیدم آمد

بال من را به خدا این غم صیاد شکست

خم شد از غم قدمن، ساکت و حیران ماندم

بس که در حنجره ام ،  عقده ی فریاد شکست

*امیر اخوان

 

 

 

دست خالی

بیست و دوم آذر  ۱۳۹۸

 

رفتم خرید و دست خالی مانده ام من

انگار در یک خشکسالی مانده ام من

نان، گوشت، ماهی پر کشید از سفره ی ما

با کوزه ای خشک سفالی مانده ام من

مانند این سفره بدون رنگ و رویی

با دست خالی روی قالی مانده ام من

در حسرت یک سیخ ششلیک و  کبابی

 یا کمتر از اینها، باقالی مانده ام من

کم کم شب یلدا می آید، مثل هر سال

در آرزوی سیب کالی مانده ام من

پایان امسال انتخابات است در راه

سبابه رنگی، با خیالی مانده ام من

یارانه دیشب گشت واریز و سر صبح

رفتم خرید و دست خالی مانده ام من

 

 

 

تکراری

بیستم آذر  ۱۳۹۸

 

"در کوچه های مه زده تکرار می شوم

دارم شبیه خاطره ها تار می شوم"*

هر شب به عشق دیدن تو خواب می روم

هر صبح گریه کرده و بیدار می شوم

شد خنده خشک روی لبم، بوسه پر کشید

مثل کویر خشکم و تبدار می شوم

مانند بلبلی به سوی گل پریده ام

با خار غصه زخمی ات و خوار می شوم

گفتی طبیب غم زده هایی ، از این سبب

کم کم دچار غصه و بیمار می شوم

این بار هم به وعده ی خود پشت می کنی

از زندگی، فریب، تو، بیزار می شوم

پایم به سوی غیر تو راهی نرفته است

من را ببین، که راهی سوی دار می شوم

هی ناز می کنی تو و من می روم به باد

در کوچه های مه زده تکرار می شوم

*فاطمه سادات میر

 

 

کهکشان

نوزدهم آذر  ۱۳۹۸

 

"کهکشان ها در نگاهت راه هایی ساده اند

آسمان ها زیر پای تو به خاک افتاده اند"*

آسمان روشن شد از لبخند پر از مهر تو

صد ستاره پیش پایت، ماه من! جان داده اند

راه عشق از قلب تو رد می شود ایران من

عاشقان از مرد و از زن راهی این جاده اند

از کویر لوت تا دریا و کوهت سبز باد

چون گلستانی و بلبل های تو آزاده اند

مادران سر زمین من، پسرها را فقط

بهر جان دادن به پای عشق ایران زاده اند

دشمنت کور ای وطن، در رزمگاه عشق تو

مردهای ما تمامی عاشق و آماده اند

ماه من! ایران من! در هرکجای پیکرت

لاله هایی سرخ بر دامان تو افتاده اند

آفرین بر مردمت، بر جای جایت ای وطن

کهکشان ها در نگاهت راه هایی ساده اند

*محمدحسن جمشیدی

 

 

 

دعاهای غیر مستجاب

هفدهم آذر  ۱۳۹۸

 

"دیگر دعای هیچ کسی مستجاب نیست

دلواپسم ، سوال دلم را جواب نیست"*

از حال من نپرس، که در هیچ جای شهر

حالی شبیه حال دل من خراب نیست

حالم شبیه حال بلم ران خسته ای ست

که سهمش از تمام جهان جز سراب نیست

از های و هوی شهر پر از خنده ی شما

سهمم به غیر حادثه و التهاب نیست

من دل سپرده ام وَ دلم پیش دیگری ست

چشمم پر آب گشته و درگیر خواب نیست

با خنده های خویش مرا تیر می زنید

این خنده ها به حال دل من صواب نیست

سنگم زدید و عشق مرا نفی می کنید

باور کنید قصه ی من بی حساب نیست

یک شهر بی خبر شده از عشق و بعد از آن

دیگر دعای هیچ کسی مستجاب نیست

*بتول رحیمی

 

 

 

ادعا

شانزدهم آذر  ۱۳۹۸

 

در شعر و بداهه ام توانا هستم

نامبر وان شعر در دو دنیا هستم

اندازه ی حافظم وَ بالاتر از او

آقای عمادی، مرد تنها هستم

واگویه های قلب مرد تنها...
ما را در سایت واگویه های قلب مرد تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8jirjirack5 بازدید : 145 تاريخ : چهارشنبه 2 بهمن 1398 ساعت: 8:56