خداحافظ 98 پر دردسر

ساخت وبلاگ

طبیبانه

بیست و چهارم اسفند  ۱۳۹۸

 

اگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را

بهم ریزد خروش شادی دیوانه دنیا را

نمی فهمی چه می گویم ، که تو درگیر با عقلی

چه می فهمند ساحلها دلیل موج دریا را

میان عاشق و عاقل نمی یابی شباهت، هیچ

که عاقل می زند سنگ ندامت مست رسوا را

حجاب عقل مانع می شود بر قلب عاقلها

نمی بوسند شبهای سیه خورشید فردا را

غم عشق و ملامت را به جان دارند عاشقها

و می رقصند در جمع و نمی فهمند غمها را

نپرس از چند و چون عشق از مجنون صراگرد

که بیزارند از پرسش، نمی فهمند اما را

"عـلاج درد مشٖتاقان طبیب عـام نشناسد

مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را"*

*سعدی

 

 

 

وصله ناجور

بیست و سوم اسفند  ۱۳۹۸

 

"نه مجنونم نه بیمارم نه خوابم

ولی  عاشق  شدم ،  در انقلابم"*

شنیدی از غم  عشق و غریبی؟

غریبم، عاشقم، در التهابم

شبیه مستهای چاله میدون

به ظاهر شاد و در باطن خرابم

ننوشیدم من از لبهاش جامی

و دلخوش با شرابی از سرابم

پرم از بیتهایی عاشقانه

چنان حافظ پر از اشعار نابم

منِ شاعر چه غیر از عشق دارم؟

پر است از نام و باد او کتابم

به من می خندد این شهر پر عاقل

شدم رسوا و چون نقشی بر آبم

شدم یک وصله ی ناجور، اما...

نه مجنونم نه بیمارم نه خوابم

*محمد دری صفت

 

 

 

نخواستی

بیستم اسفند  ۱۳۹۸

 

"می خواستم برای تو باشم نخواستی

عمری غزل سرای تو باشم نخواستی"*

در کوچه های غربت خود مثل باد صبح

سرمست از هوای تو باشم نخواستی

همچون کبوتری که شده جلد خانه ای

بر بام و در سرای تو باشم نخواستی

گفتم که پا گذار به روی سرم، مگر....

مانند رد پای  تو باشم نخواستی

من را به ناز کشتی و من را نمی کشی

می خواستم فدای تو باشم نخواستی

از جور دوست مِهر تراود به جان دوست

دلبسته بر جفای تو باشم نخواستی

تو شاعر تمام غزلهای عالمی

مضمون  بیت های تو باشم؟ نخواستی؟

من را ببخش و شعر مرا هم نگاه کن

می خواستم برای تو باشم نخواستی

*سید جلیل سید هاشمی

 

 

 

راز نگفتنی

هجدهم اسفند  ۱۳۹۸

 

"توان گفتن آن راز جاودانی نیست

تصوری هم از آن باغ ارغوانی نیست"*

خدا کند که بیاید، خدا کند... روزی....

که صبر رفت و مرا طاقت و توانی نیست

صبا به دسته گلم این خبر ببر، دیگر

بهار گشته خزان و مرا جوانی نیست

نشسته برف سپیدی به روی موهایم

و غیر سوزش غم در دل خزانی نیست

خزان؟ نه در دل من نوبهار جاوید است

اکرچه فرصت شرح غم نهانی نیست

مرا کبوتر جلدش نمود و تنها رفت

برای مرغ دلم بعدش آسمانی نیست

زمان رفتن او چشم او پیامی داشت

توان گفتن آن راز جاودانی نیست

*فاضل نظری

 

 

 

تغییر

پانزدهم اسفند  ۱۳۹۸

 

"پیر ما  گفت  که  من آدم دیگر بشوم

عاشقی پیشه کنم همدل و یاور بشوم"*

بروم تا سر کوچه، بخرم الکل و ماسک

و به بهداشت و تمیزی گل و مظهر بشوم

بتمرگم پای تلویزیون و در خانه ی خود

گرچه افسرده ولی سالم و بهتر بشوم

کرونا چیز بدی نیست ولی از ترسش

باید امروزه به سیر نیز معطر بشوم

و کمی کود الاغی بخرم از عطار

تا که با معجزه اش از همگان سر بشوم

راستی روغن گل نیز خریدم دیروز

تا بمالم به خودم بلکه کمی تر بشوم

من همانم که پریروز تو را بوسیدم

گرچه بایست که من منکِر منکَر بشوم

حال یک متر برو دورتر از من ، امروز

پیر ما  گفت  که  من آدم دیگر بشوم

*محمد دری صفت

 

 

 

ویروس ترسناک

چهاردهم اسفند  ۱۳۹۸

 

"کدامین چشمه سمی شد، که آب از آب می‌ترسد؟

و حتی ذهن ماهیگیر ، از  قلاب  می‌ترسد؟"*

رسیده هدیه ای از چین برایم عکسی و قابی

زنم از خانه زد بیرون، زنم از قاب می ترسد

درخت سنجدی داریم در باغ و یکی عطسه...

زده زیرش، زنم از سنجد و عناب می ترسد

صدا سیما و روزنامه شده ویترین این ویروس

کرونا آمده، ایران از این ناباب می ترسد

یکی توئیت زد ویروس رفته ماه و برگشته

و حالا شهر ما از ماه و از مهتاب می ترسد

دو بیت از این غزل در وصف ویروس کرونا شد

جهان از بیتهای خوب و نغز و ناب می ترسد

بمیرد این کرونا که شده دیوی دو سر حالا

چنان ترسانده مردم را که آب از آب می‌ترسد

*بهمن رافعی

 

 

 

 دلبر بیمار

چهاردهم اسفند  ۱۳۹۸

 

"به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم

بیا کز‌ چشم بیمارت هزاران درد برچینم"*

دلم را برده ای و من نمی دانم چرا بعدش

به خود بیهوده می لرزم چرا اینگونه بدبینم

زدم بر صورتم ماسکی که دارد فیلتر چینی

نفس های تو نزدیک است و من در وحشت از چینم

کرونا داری و دارم به دل اندیشه از ماچت

تو می خندی به ترس من وَ من ترسان و غمگینم

به دستم دستکش کردم که دامانت به دست آرم

تو شلواری به پا کردی و من بیزاز از این جینم

بمیرد این کرونا که شده مانع به لبهایم

نمی بوسم تو را و مرگ خود را زود می بینم

کرونا؟ نه! ولی این دوری از لبهات خواهد کشت

مرا و آخر قصه تو بالایی و پایینم

مرا بی ماسک در آغوش خود غرق کرونا کن

که باید مثل تو در تب بسوزم، عاشق اینم

چه ترس از مرگ با ویروس چینی، وقتی اینگونه

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم

*حافظ

 

 

 

کرونا

سیزدهم اسفند  ۱۳۹۸

 

چون که ویروسش به قدر بعضی پر آزار نیست

غیر آقای «کرونا» رای ما این بار نیست

بدترین کارش چه بوده؟ مرگ آدم ها؟ بده؟

زشتی کار فلان ماشین، کم از این کار نیست؟

روز و شب با زحمت مسئولهای مهربان

تیر می بارد به ما، این قابل انکار نیست

یا از این بدتر، خود ما ! جز کرونای عزیز

بین ما فردی به دردی غیر از این بیمار نیست؟

دود، دود خودرو و کارخانه ، قاتل نیست؟ هست

جان تو ویروسی در این شهر چون سیگار نیست

فست فود و دود و تنبل بودن ما قاتل است

مرگ چون حق است ترسی از کم و بسیار نیست

ما مسلح تا بن دندان به جهلیم و خوشیم

هست تا عنبر نسارا و بنفشه ترسی از پیکار نیست

بگذریم از این قضایا، کو کرونا؟ قصه است؟

واقعا دوربین مخفی پشت این اخبار نیست؟

تازه باشد! من که می بوسم رخ این درد را

چون که ویروسش به قدر بعضی پر آزار نیست

 

 

 

اول قصه

دوازدهم اسفند  ۱۳۹۸

 

"از کجا از کی خودت را در دلم جا کرده ای؟

با چه وردی قفلِ این متروکه را وا کرده ای؟"*

ای دو صد لعنت به شیطان! با کدامین سیب سرخ

در بهشت قلب این دیوانه ماوا کرده ای؟

راستش را کاش می گفتی، چرا عشق مرا

در دلت پرورده و اینگونه حاشا کرده ای

من به قربان لب سرخ تو، لبخندی بزن

با همین لبخند من را زار و شیدا کرده ای

عاشقم، دیوانه ای دلداده ، مردی اهل شعر

تو مرا شاعر مرا در شهر رسوا کرده ای

من غزلهایی نوشتم، نذر چشمان تو و...

تو ته هر بیت را با خنده امضا کرده ای

راستی آن اول قصه چه شد؟ من عشق را

در تو دیدم یا تو در من عشق پیدا کرده ای؟

گفتم از آغاز قصه، اول قصه کجاست؟

از کجا از کی خودت را در دلم جا کرده ای؟

*الهه سلطانی

 

 

 

به دست چپم

نهم اسفند  ۱۳۹۸

 

برا کار شما دست چپم هست

نترسین بچه ها دست چپم هست

چی شد؟ یک ویروس ناقابل رند....

شده مثل بلا؟ دست چپم هست

کرونا شایعه ست؟ راسته؟ رسیده؟

جای دارو، دوا دست چپم هست

جای هرکی که کاری کرده واسش...

تو کل آسیا دست چپم هست

به مردم وعده ی امید دادم؟

به امید خدا دست چپم هست

مریض شد هرکی، اسمم رو بیاره

اگه شد کله پا دست چپم هست

سه شیشه روغن خوب بنفشه

بمال اما به جا، دست چپم هست

آها ! یادم اومد، عنبر نسارا

بسوزون تو هوا دست چپم هست

یکی هم نسخه داده، ذکر داده

بخون بهر شفا دست چپم هست

اگه بهداشت گفت خونه بمونین

نمونین، زشته ها ! دست چپم هست

نشورین دستاتون رو، زشته این ماسک

ببوسین با صفا،دست چپم هست

تو این کشور خرافات ریشه داره

و جوره کار ما دست چپم هست

شبیه دوره ای که سیل اومد

و کشور رف هوا دست چپم هست

نمی ترسم من از انواع مشکل

ندارم ترس تا دست چپم هست

برا دایورت مشکلهای کشور

نرو جایی، بیا دست چپم هست

گرفتم ریشم و با دست راستم

برا کار شما دست چپم هست

 

 

 

دیگه بسه

اول اسفند  ۱۳۹۸

 

می خوام برم تلویزیون بگم شعار دیگه بسه

تو برف و سرما عکسای فصل بهار دیگه بسه

یا که برم سراغ چرخ گردون و بهش بگم

نچرخ که گیج میره سرم، بزن کنار دیگه بسه

خسته شدم من به خدا، چقدر گرونی و فشار؟

لج می کنی با نسل ما؟ ای روزگار دیگه بسه

اصلا برم پیش خدا، بگم که ما رو بی خیال

بهشت می خوای بدی، بده، که انتظار دیگه بسه

وعده ی حوری و شراب نده خدا جون به ما ها

شدیم تو مجلسای وعظ مون خمار، دیگه بسه

دلم میگه که چشمامو ببندم و برم جلو

برم سراغ مسئولا، بگم فشار دیگه بسه

هزار ساله که خم شدیم مفتکی زیر بارتون

تا کی می خواین باشین رو گُرده مون سوار؟ دیگه بسه

وعده هاتون که نون نشد برای ما ولی به جاش

نون دونه ی صد تومن شده هزار، دیگه بسه

به لطفتون پاره شده افسار  قیمت دلار

تو رو خدا، ولش کنین، جنگ با دلار دیگه بسه

شما نمی خواد که برین به جنگ مشکلات ما

رفیق دشمنا نشین، نیاین رو کار، دیگه بسه

این کار و بار مملکت، اون ماشینای ملی مون

آخر این اوضاع چیه؟ یه انفجار؟ دیگه بسه

ولی ته قصه که خوب کُلامو قاضی می کنم

میگم که تقصیر منه، این کار و بار دیگه بسه

ندیده خر شدم تو دوره های قبلی، رای دادم

این دفه قاطی نمی شم تو این قمار دیگه بسه

کفتر جلد رای من رو بوم آشنا میشینه

با وعده های آبکی شدن شکار دیگه بسه

این دفه از صندوق رای باید آدم بیرون بیاد

رایای لیستکی بسه، قول و قرار دیگه بسه

می رم پای صندوق رای، این دفه با چشمای باز

خواب و خیال و وعده ی آب دوغ خیار دیگه بسه

واگویه های قلب مرد تنها...
ما را در سایت واگویه های قلب مرد تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8jirjirack5 بازدید : 152 تاريخ : دوشنبه 8 ارديبهشت 1399 ساعت: 21:46